سلام به همتون عزیزان.امیدوارم همیشه شاد و لبتون خندون باشه.محمد هستم نویسنده ی این وبلاگ.امیدوارم از مطالب و موضوعات خوشتون بیاد و استفاده ببرین.ازتون خواهشمندم که انتقادات و پیشنهادات خود را جهت بهتر شدن وبلاگ بازگو کنید.با تشکر از بازدید شما.ممنون
شایعه راجع به ازدواج ما واقعا زیاد بود. ما خیلی اتفاقی در سال 83 با هم آشنا شدیم و بعد از 5 سال آشنایی، ازدواج كردیم...
داستان آشنایی و ازدواج ما لیلا: شایعه راجع به ازدواج ما واقعا زیاد بود. ما خیلی اتفاقی در سال 83 با هم آشنا شدیم و بعد از 5 سال آشنایی، ازدواج كردیم. احسان: من دوست داشتم زودتر ازدواج كنم اما میترسیدم.
یه روز تو پیاده رو داشتم می رفتم ، از دور دیدم یک کارت پخش کن خیلی با کلاس ، کارت های رنگی قشنگی دستشه ولی این کارت ها رو به هر کسی نمیده ! به خانم ها که اصلاً نمی داد و تحویلشون نمی گرفت ،
در مورد اقایون هم خیلی گزینشی رفتار می کرد و معلوم بود فقط به کسانی کارت میداد که مشخصات خاصی از نظر خودش داشته باشند ، احساس کردم فکر میکنه هر کسی لیاقت داشتن این تبلیغات تمام رنگی خیلی خوشگل و گرون قیمت رو نداره ، لابد فقط به ادم های با کلاس و شیک پوش و با شخصیت میده ! بدجوری کنجکاو بودم بدونم اون کارت ها چین !! با خودم گفتم یعنی نظر این کارت پخش کن خوش تیپ و با کلاس راجع به من چیه ؟! منو تائید می کنه ؟!
کفش هامو با پشت شلوارم پاک کردم تا مختصر گرد و خاکی که روش نشسته بود پاک بشه و برق بزنه ! شکمو دادم تو و در عین حال سعی کردم خودم رو جوری نشون بدم که انگار واسم مهم نیست ! دل تو دلم نبود ! یعنی به من هم از این کاغذهای خوشگل میده ؟! همین طور که سعی می کردم با بی تفاوتی از کنارش رد بشم با لبخندی بهم نگاه کرد و یک کاغذ رنگی طرفم گرفت و گفت : اقای محترم ! بفرمایید !
قند تو دلم اب شد ! با لبخندی ظاهری و با حالتی که نشون بدم اصلا برام مهم نیست بهش گفتم : می گیرمش ولی الان وقت خوندنش رو ندارم ! چند قدم اونورتر پیچیدم توی قنادی و اون قدر هول بودم که داشتم با سر می رفتم توی کیک ! وایستادم و با ذوق تمام به کاغذ نگاه کردم ، فکر می کنید رو کاغذ چی نوشته بود ؟؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دیگر نگران طاسی سر خود نباشید ! پیوند مو با جدیدترین متد روز اروپا و امریکا !
:: موضوعات مرتبط:
موضوعات متفرقه , ,
:: بازدید از این مطلب : 841
یه معتاد ۲ تا سیگار تو دهنش گرفته بود داشت میکشید ازش پرسیدن چرا ۲ تا سیگار میکشی؟ میگه یکی واسه خودم یکی هم از طرف دوستم که زندونه بعد از یه مدتی میبینن همون معتاد یه دونه سیگار میکشه بهش میگن حتما دوستت از زندان آزاد شده میگه نه خودم ترک کردم!
خداهم که باشی، بازهم یک عده ازتو ناراضی هستند
اما از بچه های مردم همه راضی اند !
—–
اگه زنها دنیا رو میگردوندن
هیچ جنگی وجود نداشت !
فقط چندتا کشور باهم قهر بودن و حرف نمیزدن !!!
—–
بعد از زلزله حیف نون لباساشو برای کمک می فرسته پاکستان
دختر: سلام. خواهش می کنم ؟ asl plz
پسر : تهران/وحید/۲۶ و شما؟
دختر: تهران/نازنین/۲۲
پسر: اِ اِ اِ چه اسم قشنگی!اسم مادر بزرگ منم نازنینه.
دختر: مرسی!شما مجردین؟
............
:: موضوعات مرتبط:
موضوعات متفرقه , ,
:: بازدید از این مطلب : 1316
قیافه بعضی از دخترا بعد از حموم طوری میشه که به خورشید میشه مستقیم نگاه کرد ولی به اونا نه !
———-
این آقایون محترم همچین میگن دخترای امروزی آشپزی بلد نیستن ، خونه داری بلد نیستن !
یکی ندونه انگار خودشون مثل مردای قدیم میرن از صبح کار میکنن تا بوق سگ !! بابا شما ها رو که باید با بیل ساعت ۱۲ از زیر پتو بیرون آورد !!
———-
حوا که باشی مردها هوا برشان می دارد که آدمند !!
همه پسرا فکر می کنن بزرگترین آرزوی یه دختر پیدا کردن یه پسر رویایی هستش اما نمی دونن بزرگترین آرزوی یه دختر غذا خوردن بدون چاق شدنه !!...................
روز اولی که رفتم موسسه، میان تمام بچه ها، چشمم افتاد به یکی که خیلی شبیه خواهرزادهام بود. مثل اون موهای لختی داشت که مدل مصری کوتاه شده بود و پوست سفید و لب و دماغ کوچولویی که اون رو بیشتر شبیه خواهرزادم میکرد. چشمهاش چشمهایی بود که دنبال یه دریا محبت میگشت. در کل چهره ای داشت که از تو ذهنم نمیره.
خجالتی نبود، اومد پیشم نشست و بهم گفت خاله باهام بازی میکنی!؟. خندم گرفت. بهش گفتم اسمت چیه!؟ گفت: مریم. گفتم: مریم جون چند سالته !؟. دست کوچیکش رو گرفت جلوی صورتم بعد با انگشتاش گفت 4 سال. بغلش کردم و پیش خودم نشوندمش و تا موقع رفتن با مریم و بقیه بچهها کلی بازی کردیم.
یک هفته از ماجرای آشنایی من با موسسه گذشته بود. دوباره رفتم پیش بچهها. اما هرچی چشم گردوندم مریم بین بچه ها نبود. رفتم پیش مربی بچهها و پرسیدم، مریم کجاست!؟ گفت: سرما خورده بردنش دکتر. همین جا بود که در مورد زندگی مریم ازش پرسیدم و چیزیهایی شنیدم که حالم رو بدجور دگرگون کرد. به حدی که تا یه هفته دست و دلم به هیچ کاری نمیرفت................
:: موضوعات مرتبط:
موضوعات متفرقه , ,
:: بازدید از این مطلب : 715
پدر بزرگ یکی از دوستان فوت شد رفتیم تشییع جنازه. موقع برگشت یکیو دیدیم گفت: دفنش کردن!؟ گفتیم : پـَـ نـَـ پـَـدیدن گوشتش خوبه کبابی خوردش کردن
بنده خدا چاقو خورده در حد بنز داره ازش خون میره. بردیمش اورژانس پرستار میگه آوردین بستری کنین؟ میگم پـَـ نـَـ پـَـ اآوردیم خونش رو تو شیشه کنیم
به دوستم زنگ زدم نیم ساعت بام حرف زده حال جد و ابادو پرسیده اخرش میگه فاطمه تویی؟ میگم: پـَـــ نــه پـَـــ ننه بزرگته!!!!!!!!!!
به کارمند بانک میگن آقاشما صدوق دار هستی میگه پـَـــ نــه پـَـــ هاج بگم
مامان و بابام موقع جابه جا کردن مبل یکدفعه ولش کردند رو پام اشکم در اومده، تازه می پرسن دردت اومد؟
پـــ نــه پـــ از اینکه می بینم رابطه شما دوتا انقدر خوبه و با هم همکاری می کنید، دارم اشک شوق می ریزم!!!
لپ تاپم رو بردم نمایندگیش، می گم ضربه خورده کار نمی کنه، یارو میگه ضربه فیزیکی؟!!
پـــ نه پـــ ، یکم بی محلی کردم، ضربه روحـــی خورده.
دارم کمرمو با نبش دیوار می خارونم خواهرم میگه کمرت می خاره ؟
میگم پــــ نه پــــ دارم علامت گذاری می کنم واسه خرس ها راهو گم نکنن!!
دارم چایی می خورم داغ بود سوختم داداشم می پرسه سوختی؟
می گم پـــ نه پـــ رفتم مرحله بعد!!!
به همکارم می گم همین الان یه فیلم باحال دانلود کردم، می گه از تو اینترنت؟
پـــ نه پـــ از تو کانال کولر، اتفاقاً پهنای باندشم زیاده، قطعی هم نداره!!!
رفتم ساعت سازی به یارو می گم ساعتم کار نمی کنه، میپرسه یعنی درستش کنم؟
پـــ نه پـــ باهاش صحبت کن سر عقل بیاد بره سر کار!!!
:: موضوعات مرتبط:
sms ,
پ ن پ , ,
:: بازدید از این مطلب : 689